رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت هفتاد و دوم :
نگاه گریان و تارش هنوز به انگشتان کشیدهاش روی مچ دستش است.
-من هیچوقت تو رو یادم نمیره که.نمیتونم حسم رو بگم سخته اما انگار تو یه آدم جدید برای من نیستی ،انگار خیلی وقته دنبالت میگشتم اما یه حس موذیِ آزار دهنده میگه آخرش تنهایی جایی هستم مثل یه آسایشگاه.هیچ کس نیست پیشم؛ هیچ کس.
دوباره که اشک میریزد،دل عاشق بی طاقت او هم فشرده میشود.نزدیکتر میرود.دست دیگرش را آرام
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00فکرکردم تموم شده آمدازاول تاآخرش بخونم ظاهروسطش وقفه افتاده😔❤